فیلم | ظهور بی‌سابقه شاعران جوان آیینی در روزگار ما
کد خبر: 3925312
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۳
محرم در شعر و ادب فارسی / ۲۵

فیلم | ظهور بی‌سابقه شاعران جوان آیینی در روزگار ما

اسماعیل امینی در بیست و پنجمین برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» می‌گوید: اینکه امروز شاعران جوان به شعر و ادبیات عاشورایی توجه کرده‌اند و حتی برخی تمام آثار یا غالب آثارشان درباره شعر عاشورایی است، این از ویژگی‌های روزگار ماست.

فیلم | ظهور بی‌سابقه شاعران جوان آیینی در روزگار مابه گزارش ایکنا، اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات آیینی، در بیست و پنجمین برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» که به ارائه گزیده و گلچینی از سروده‌های عاشورایی و آیینی شاعران کهن و معاصر اختصاص دارد، به بازخوانی شعری از مرضیه فرمانی، شاعر جوان کشورمان پرداخت و نکته‌هایی از آن بیان کرد که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

اینکه امروز شاعران جوان به شعر و ادبیات عاشورایی توجه کرده‌اند و حتی برخی تمام آثار یا غالب آثارشان درباره شعر عاشورایی است، این از ویژگی‌های روزگار ماست. ما در گذشته اولاً شاعر جوان زیادی نداشتیم و شاعران جوان در حال کسب تجربه بودند و فرصتی برای انتشار آثارشان نداشتند و دیگر اینکه به این گستردگی هم نبود و گاهی چهره‌ای طی چند سال ظهور می‌کرد، اما امروز این ویژگی در شعر فارسی پیدا شده و تعداد زیادی شاعر جوان داریم و با وجود فراز و فرودهایی که در شعرهایشان هست، اما از میان آنها شاعران جوان و درجه یک هم کم نیستند و آثار متمایزی دارند و برخی از آنها هم علاوه بر ویژگی‌های شاعری، به حوزه‌های گوناگون شعری می‌پردازند و به طور خاص در شعرهای عاشورایی تجربه‌های متفاوتی داشته و مجموعه شعرهای مستقل عاشورایی دارند.

شعری که می‌خواهم از مرضیه فرمانی، شاعر گیلانی ساکن رشت بخوانم، در قالب ترکیب‌بند است. معمولاً این قالب در سایه ترکیب‌بند محتشم کاشانی بوده و تحت تأثیر این قالب بوده‌اند یا در همان وزن سروده‌اند. اما ترکیب‌بندی که این شاعر کار کرده، در آن وزن نیست و اصلاً تحت تأثیر آن هم نبوده است؛ از این رو خلاقیت ذهن جوان در شعرش دیده می‌شود و در بحر رمل کار کرده است.

شعری از مرضیه فرمانی را بشنوید؛

باغ بی‌برگ شده، فصل خزان آمده است
چه بلایی سر آن سرو چمان آمده است
 
زینب این سو به تماشاست خدایا! رحمی
این چه داغی‌ست که چون بار گران آمده است
 
در رگان عطش‌آلود زمین در این دشت
خون سرخ چه کسی در جریان آمده است
 
آفتاب از پی قدقامت او تابیده است
از گلوگاه زمین بانگ اذان آمده است
 
پرده اول این مرثیه اینجا که رسید
از غمش جان به لب مرثیه‌خوان آمده است
 
در دلش شام غریبان شده و بی‌تاب است
آن طرف دخترکی در دل خیمه خواب است
انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha